قوله تعالى: بسْم الله الرحْمن الرحیم «بسم الله» کلمة سماعها نزهة قلوب الفقراء، بهجة اسرار الضعفاء، راحة ارواح الاولیاء، قوة قلوب الانبیاء، سلوة صدور الاصفیاء، قرة عیون اهل البلاء. نام خداوندى که اشباح طالبان سوخته جلال او، ارواح قاصدان افروخته جمال او، انفاس عزیزان بسته نوال او، حواس مقربان سرگشته اقبال او، اسرار عارفان تشنه وصال او، ابصار محبان خسته دلال او. بسا رویها که برو کرد نایافت او، بسا دلها که درو درد ناخواست او:


باى نواحى الارض ابغى وصالکم


و انتم ملوک ما لنحوکم قصد

بسیار خلایقند جویان رهت


کشته شده عالمى بهول سپهت‏

تا بر مه چهارده نهادى کلهت


بینم کله ملوک در خاک رهت

یا أیها الْمزمل اى پیغمبر مطهر، اى سید اطهر، اى رسول اکبر، اى مقتداى بشر، اى برج جلالت را ماه انور، اى درج رسالت را در اظهر، اى بر سر سیادت افسر، اى بر افسر سعادت گوهر، اى عنوان نامه جلالت نام تو، اى طراز جامه رسالت احکام تو، سرمایه دین کلام تو، پیرایه شریعت اعلام تو، اى ناظم قلاده نبوت، اى ناشر اعلام رسالت، اى موید ارکان هدایت، اى کاشف اسرار ولایت، اى واضع منهاج شریعت، اى رافع معراج حقیقت.


قم اللیْل خیز نماز شب کن، لختى از شب بیدار باش شفاعت امت را، و لختى خواب کن آسایش نفس را. یا سید اگر همه شب در خواب باشى امتت ضایع مانند، ور همه شب بیدار باشى رنجه شوى، و من رنج تو نخواهم. چون بیدار باشى بسبب بیدارى تو بعضى عاصیان را بیامرزم تصدیق شفاعت را. چون خواب کنى بحرمت خواب تو باقى بیامرزم تحقیق رحمت را. اى سید تو خلعت قربت ما که یافتى در شب یافتى، هم در شب خدمت ما بجاى آر تا چنان که خلعت در شب یافته باشى شکر خلعت بخدمت هم در شب گزارده باشى.


اى جوانمرد بنده را هیچ کرامت چنان نبود که در شب تارى از بستر گرم برخیزد متوارى، بر درگاه بارى، با تضرع و زارى، در مناجات شود و قصه درد خود بدو بردارد، گوید بزبان نیاز در حضرت راز: الهى بارم ده تا قصه درد خود بتو بردارم، بر درگاه تو مى‏زارم و در امید بیم آمیز مى‏نازم. الهى فاپذیرم تا وا تو پردازم، یک نظر در من نگر تا دو گیتى بآب اندازم. عزیز من در شب بیدار و هشیار باش که شب بوستان دوستان است و بهار عارفان، شب مرغزار محبان است و نور صادقان، شب سرور مشتاقان است و راحت ارواح مطیعان.


قوله: و رتل الْقرْآن ترْتیلا یا محمد بشب قرآن بترتیب و ترتیل خوان و در نماز بشب قراءت بلند خوان تا دوستان ما در میادین قدس بالحان انس در لذت سماع کلام ما و در راحت پیغام ما جانهاى خویش مى‏پرورند و اسرار خویش معطر و مروح میگردانند. یا محمد با دوستان ما بگوى: چون خواهید که با ما راز کنید روى بقبله شرع آرید و قدم و در حضرت نماز نهید. المصلى یناجى ربه. نماز راز گفتن است و در امید کوفتن، نماز سبب نجاتست و با دوست مناجات، نماز نهایت مجاهدت است و بدایت مشاهدت. نماز خویشتن را از دست نفس ربودن است، و جهد بندگى نمودن و دوست را ستودن. بنماز دوست از دشمن پیدا گردد و آشنا از بیگانه جدا شود بین الکفر و العبد ترک الصلاة. مثل مومن که نماز کند چون درخت گل است، معرفت در وى چون بوى و نماز بر وى چون گل هر کسى تواند که گل از درخت باز کند و برگش برکند اما نتواند که بویش کم کند و نسیمش ببرد. همچنین شیطان تواند که در نماز ظاهر وسوسه کند تا چیزى از وى برباید، اما نتواند که معرفت از باطن ببرد.


و اذْکر اسْم ربک و تبتلْ إلیْه تبْتیلا تبتل مقامى است از مقامات روندگان، ایشان که در منازلات و مکاشفات خویش بدان رسیدند که بهشت با همه اشجار و انهار در جمال خیال ایشان نیاید، دوزخ با همه اغلال و انکال از نهیب احتراق سینه‏هاى ایشان بلرزد، افعى حرص دنیا هرگز دندانى بر روزگار عیش ایشان نتواند نهاد.


خارى از بیشه حسد و کبر بدامن ایشان باز نگیرد. گردى از بیابان نفس اماره بر گوشه رداء اسلام ایشان ننشیند. دودى از هاویه هوا بدیده ایشان نرسد و بچشم عبرت بخلق نگرند. بزبان شفقت سخن گویند، بدل رحمت الفت گیرند. ملکى صفت‏اند و گدا صورت. سلاطین راهند در لباس مساکین روندگان‏اند و مسافت در میان نه، پرندگان‏اند و علت پر و بال نه، مستان‏اند از شراب عشق، زندگان‏اند بحیاة قرب:


قومى که ز هر چه دون ما پاک زدند


آتش ز غمان دل در افلاک زدند

از هر چه برون ماست چون دور شدند


بر عرش رسیده خیمه بر خاک زدند.

رب الْمشْرق و الْمغْرب لا إله إلا هو فاتخذْه وکیلا چون میدانى که خداى جهان و جهانیان اوست، دارنده بندگان و پرورنده ایشان اوست، کاردان و نگهبان اوست، او را وکیل و کارساز خود دان که بسنده‏تر از همه کار سازندگان اوست. از تکاپوى خود و شغل خود یکسر بیرون آى و خود را یکسر بدو سپار، روى از همه بگردان و تکیه بر ضمان او کن، و دل از خلق بردار و تدبیر بگذار، همگى خود در دست تقدیر او نه تا راه طلب بر تو روشن شود. او خداوند یگانه است، بنده یک همت یک طلب خواهد، از مرد هر جایى و هر درى این حدیث درست ناید: فکن رجلا رجله فی الثرى و هامة همته فی الثریا:


مرد یگانه را سر عشق میانه نیست


عشق میانه در خور مرد یگانه نیست‏

یا عشق، یا ملامت، یا راه عافیت


جز جان مرد تیر بلا را نشانه نیست

آن مهتر عالم و سید ولد آدم (ص) در نگر تا چه خطاب بدو رسید: و اصْبرْ على‏ ما یقولون و اهْجرْهمْ هجْرا جمیلا «و لقدْ نعْلم أنک یضیق صدْرک بما یقولون» «فاصْبرْ صبْرا جمیلا» «فاصْبرْ کما صبر أولوا الْعزْم من الرسل» «و اصْبرْ لحکْم ربک فإنک بأعْیننا». چند جایگاه در قرآن آن مهتر عالم را صبر فرمود، زیرا که تریاق زهر بلا صبر است. و نشان اهل محبت و لا صبر است، آن صبر در محنت بس کارى نیست که آن خود خلق را عادتست، مرد مردانه آنست که در نعمت صبر کند و قدم بر جاده عبودیت نگاه دارد و از رقم خویش در نعمت پاى برون ننهد. آن نمرود و قارون و فرعون و هامان و امثال ایشان که غرقه دریاى هلاک شدند، همه نتیجه بى صبرى بود در نعمت آدمى کفور و کنود است، در نعمت قدمش بر جاى بنماند و از حد خویش درگذرد و اشر و بطر پیش آرد. اینست که رب العزة گفت: کلا إن الْإنْسان لیطْغى‏ أنْ رآه اسْتغْنى‏. لا جرم در دنیا سرانجام کارشان این بود که: و کمْ أهْلکْنا منْ قرْیة بطرتْ معیشتها... الآیة، و در عقبى آنچه رب العالمین گفت درین سوره: إن لدیْنا أنْکالا و جحیما. و طعاما ذا غصة و عذابا ألیما.